بهترین اشعار وفات حضرت زینب(س)
بهترین اشعار درباره وفات حضرت زینب (س) حضرت زینب (س) تنها بانوی بردبار و شکیبایی بودند که ظرفیت بالای بانوی مسلمان را نشان دادند که با تحمل و ایستادگی در برابر مشکلات توانست الگوی صبر و استقامت برای جهانیان شود. زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد،که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت گشت. و این است که نام زینب در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشیع است، به خاطر فداکاری هایش، زیبا، درخشان و جاودانی است. شاعران آیینی کشورمان درباره وفات حضرت زینب (س) اشعاری را سرودند، که شما می توانید در اینجا این سروده های شاعران آیینی را اینجا بخوانید . شعر درباره وفات حضرت زینب (س) محمد قاسمی کنج حیاط خانه ی خود، بین بسترش بانو رسیده بود به ساعات آخرش خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی رد می شدند خاطره ها از برابرش خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام می سوخت آسمان ز نفسهای آخرش همراه هر نفس زدنش، آه می کشید آن کهنه یادگاری خونین دلبرش هر روز، روضه داشت؛ حسینیه ی دلش این مدّتی که بود بدون برادرش یک سال و نیم میل تبسّم نکرده بود از خنده رو گرفت، لب روضه پرورَش یک سال و نیم با عطش آن کویر سُرخ دریای اشک بود دو تا دیده ی تَرَش یک سال و نیم بود که او آب رفته بود یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید مثل حسین سرور و سالار بی سرش شعر وفات حضرت زینب (س) حسین قربانچه زینبم؛ اسطوره ام مهر و وفا را نور می پاشم تمام کبریا را در تمام عمر، با صبر و مدارا یک به یک از پا درآوردم بلا را مریمم؛ اما غنی تر، خواندنی تر کربلایی هستم اما ماندنی تر روضه هایم بازتر، گریاندنی تر من به زانو می کشم اشک و بکا را کی ز یادم می برم تحقیرها را نیزه ها، شلاق ها، زنجیرها را صبر کردم یک به یک تقدیر ها را تا که راضی بنگرم از خود خدا را آه فرسودم در این یک سال و نیمه منتظر بودم در این یک سال و نیمه فکر آن رودم در این یک سال و نیمه قسمت اصغر نشد آب گوارا صد حکایت دارد این قد کمانم کعب نی مجروح کرده استخوانم یاد مادر می کنم با هر تکانم جستجو کردم ز مرگ خود دوا را بوی سیب و یاسمن دارم حسین جان از تو من یک پیرهن دارم حسین جان با چنین حالی که من دارم حسین جان سر کنم ساعات شیرین لقا را شعر وفات حضرت زینب(س) سید پوریا هاشمی به سمت خلق نرو جلوه ی تو ربانیست.. نصیب قلب تو از زندگی پریشانیست.. سکوت گرچه نشان است بر نجابت زن صدای خسته ی تو حجت مسلمانیست.. شکوه شمس به تابیدن پس از ابرست.. بتاب گرچه هوای دل تو بارانیست.. به ریزه خواری خوان کرامت تو خوشم.. که موری در تو برتر از سلیمانیست.. حریم قرب ندارد حساب فقر و غنا دراین حریم اطاعت کمال سلطانیست.. مفسران پی تفسیر خطبه های تواند.. که جمله جمله ی آن آیه های قرآنیست کسی ندید چهل روز بی قراری تو.. که اجر داغ به این غصه های پنهانیست به پای فضل تو موسی به لکنت افتاده.. کمی زمدح تو بی یی مسیح درمانیست.. نظر بحال گدا کردن از کرامت توست.. نشسته بر سر این سفره در پی نانیست.. نم وضوی نمازت حیات آب بقا.. نوشتن از حسناتت بضاعت ما نیست.. پناه عالمیان در پناه چادر توست.. یقین زمین و زمان در پناه چادر توست.. شعر وفات حضرت زینب(س) یوسف رحیمی دارد به دل صلابت کوه شکیب را از لحظه ای که بوسه زده زخم سیب را با اقتدار فاطمیِ خود رقم زده در کربلا حماسه ی ” أمّن یُجیب ” را با کاروان نیزه چهل منزل آمده این راه پُر فرازِ بدون نشیب را کوبید صبح قافله بر طبل روزگار رسوایی اهالی شام فریب را با خطبه های ناله و اشکش غروب ها تفسیر کرد غربت شیب الخضیب را شد لاله پوش معجرش از حسرت فراق تا دید روی نیزه نگاه طبیب را جانش رسید بر لبش از دست خیزران طاقت نداشت طعنه ی تلخ رقیب را می ریخت عطر سیب نفس های خسته اش در جان باغ وعده ی صبحی قریب را شعر وفات حضرت زینب(س) نفیسه سادات موسوی پس از حسین ،جهان بر سرش خراب شده برای حفظ حرم، زینب انتخاب شده نشاند بوسه به حلق بریده، از آن روو به خون تشنه لبی، معجرش خضاب شده کسی که داغ دو فرزند بر جگر دارد نشسته سنگ صبورِ دلِ رباب شده چه رفته بر دل زینب ،کسی نمی داند دمی که وارد مهمانیِ شراب شده اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر پر از صدای رسای ابوتراب شده هزاااار مرتبه تا روز آخِرَت،نفرین به شام و بزم می و کوفه ی خراب-شده به صبر عمه ی سادات، شیعه مدیون است که شرح کرب و بلا ،مانده و کتاب شده…. شعر وفات حضرت زینب(س)حسن لطفی لحظه ها لحظه های آخر بود آخرین ناله های خواهر بود خواهری که میان بستر بود خنجری خشک و دیده ای تر بود چقدر سینه اش مکدّر بود دستش رو به قبله تا کرده روی خود را به کربلا کرده مجلس روضه را به پا کرده باز هم یاد در ها کرده یاد باغ گلی که پرپر بود پلکهایش کمی تکان دارد رعشه ای بین بازوان دارد پوست نیروی استخوان دارد یادگاری ز خیزران دارد چشم از صبح خیره بر در بود تا علی اکبرش اذان ندهد سروِ قدش تا نشان ندهد تا علمدار سایبان ندهد تا حسینش ندیده جان ندهد انتظارش چه گریه آور بود سلام ای روح عزت،تجلی شهامت سلام ای کوه صبر و،وقار و استقامت فتاده در دل ما،شراری از غم تو دو عالم خون بگرید،برای ماتم تو چو شمع محفل تو،تمامی ِ کواکب ز بس که غم کشیدی شدی امّ المصائب چو ماه نو خمیدی،مصیببت ها کشیدی به عمرت ای عقیله،چه غمها که ندیدی غم هجر پیمبر،سرشک و دیده ی تر غم مسمار و کوچه،غم عظمای مادر عزاخانه شد از غم،تمام مُلک افلاک تو دیدی مادرت را،فتاده بر روی خاک تو دیدی فرق چاک ِ،علی ساقی کوثر تو دیدی که شد از کین،جگر پاره برادر اگرچه زین مصائب،دل تو پر بلا بود ولی سوز دلت از،شرار کربلا بود امان از از کربلا و،امان از یاس نیلی امان از تازیانه،امان از ضرب سیلی امان از داغ گودال،امان از اشک دیده امان از غربت آن امام سر بریده